"باید از دست دادن را یاد بگیریم
و بهدست آوردن را
و از همه مهمتر، رفتن را..."
متاسفم برای دوستی قدیمی که مطمئنم نمیبیند اینجا را.
متاسفم.
*عنوان یکی از کتابهای شعر سهراب سپهری
هییییسسس!
از خانه که بیرون میزنم، برای خریدن روزنامه، پیادهروی و شنیدن موسیقی، هواخوری ساده و یا حتی گذاشتن آشغال در سطلی که هیچ وقت سر جایش نیست و مجبور میشوی بیشتر راه بروی تا به سطلِ سر خیابانِ بعدی برسی، همهمهی کلمات است که میخواهد از سرم بیرون بزند و خودش را جایی، روی کاغذپارهای، حاشیهی کتابی و یا فایلی با فرمت doc ثبت کند. دیدن موج اشتیاق در چشمان پسرک بازیگوش که از پلههای اسبابِ عجیب و غریبِ بازی وسط پارک بالا میرود و به خودش جرات میدهد تا از دالانی رد شود که انتهایش به سرسرهای با شیب ملایم میرسد و سرشارش میکند از بهانههای کوچکِ شادی، چشم دوختن به آسمانی که امروز بیلک بود و بیشتر بهار را به خاطر میآورد تا پاییز، رد شدن منظرهی هنوز سبزِ چمنهای مسیر از برابرِ قدمهای پرشتابِ مردمِ خیابانِ باریک و لمس باد خنکی که این یکی نشان از پاییزی واقعی داشت، همه و همه جریان زندگی را به خاطر میآورد و از بودن میگوید. حتی برای کسی که با تمامِ سیاهپوشانِ جهان احساسِ نزدیکی کند و غم مبهمی در حوالی لحظههایش جاری باشد.
عکس روی جلد چلچراغِ این هفته همان است که انتظارش را داشتم.
با تیتری که میگوید:
"دوباره مثل تو آیا
دوباره مثل تو هرگز"*
و من فکر میکنم که این جمله شاید خیلی هم درست نباشد و حتماً دیگرانی میآیند، هستند حتماً، بزرگ و خوب و آرام؛ و تو میگویی کسی "او" نمیشود؛ و من مجبورم بپذیرم که هر فرد دنیایی است بی تکرار و نبودنش، ادامهی یک جهان است، منهای یک دنیا. و جهان زیاد خالی است وقتی دنیایی که کم میشود، زیاد بزرگ است...
راستی نوشتهی آقای عموزاده را خواندید؟ او که قلمش دربارهی هرچه که بنویسد، زیباست؛ ببین دیگر چه میشود وقتی بخواهد از رفیقی قدیمی بگوید.
* برگرفته از شعری از راضیه بهرامی
دولتها در کشورهایی مثل ایران که به صورت متمرکز اداره میشوند و همه چیز توسط نهادهای بالادستی کنترل میشود، نقش مهمی در تسهیل یا دشواری زندگی افراد بازی میکنند. بارها اما، بهویژه هنگام تصمیمگیریهای حساسی مثل انتخابات و اینها، شخصاً به این نتیجه رسیدهام که به نقش تسهیلگر دولت برای پیشبر تغییرات در مسائل فرهنگی و اجتماعی (سیاسی که جای خود دارد!) چشم نداشتهباشم و گزینههایی را انتخاب کنم که لااقل شر نرسانند و اگر از آن هم گریزی نبود، شر کمتری برسانند و بهجای سنگهای بزرگ و سنگین، سنگریزه بیاندازند پیش روی فعالیتهای پایین به بالایی که در جامعه، توسط نهادهای مدنی انجام میشود. این روزها اما این طمع هم بسیار بزرگ و خوشبینانه محسوب میشود و همینطور سد و مانع و بلا است که توسط تصمیمگیرندگان دولتی سبز میشود در برابرمان. آنقدر که گاهی انسان میماند کدام موضوع روز را انتخاب کند برای بحث و نیرویش را جهت حل کدام مشکل بگذارد.
در میان همهی بلاهای غیرآسمانیِ اخیر، فکر کردیم مسالهی "سهمیهبندی جنسیتی در دانشگاهها" جزو مهمترینها است این روزها. بهخصوص که نتایج عجیب و غریب کنکور86 تازه اعلام شده و خانوادههای بسیاری انگشت به دهان ماندهاند که چگونه میشود دخترانشان با این رتبهها جایی قبول نشده باشند و یا مجبور باشند که دل خوشکنند به انتخابهای آخر که بیشک دلخواهشان نبوده.
پروندهی جدید سایت میدان دربارهی این موضوع است. قرار شده شبکهی وکلای داوطلب هم وکالت خانوادهها را قبول کنند و شکایتهایشان را به جایی برسانند. بچههای کمیسیون زنان دفتر تحکیم هم که پیشتر این بحث را دنبال کردهبودند، همکاری میکنند در جمع کردن این پرونده. خلاصه امیدواریم مستندهای خوبی بهدست بیاوریم و اعتراضی درست و حسابی بکنیم به تصمیمهای خلقالساعه و غیرقانونی. غیرقانونی از آن جهت که هنوز مجلس هیچ مصوبهای دربارهی سهمیهبندی جنسیتی نداشته که عزیزانمان در وزارت علوم به رشتههای پزشکی بسنده نکرده و امسال سهمیهها را بدون اعلام در دفترچه، در همهی رشتهها اعمال کردهاند!
بقیهی مسائل را میتوانید در سایت میدان پیگیری کنید. لطفاً مستندی هم اگر دارید از این جریان به آدرس sahmieh@gmail.com بفرستید.