در میانه ی غریبگی ها و واژه های ناآشنای این روزها، یافتن بهانه های شادی زیاد دلچسب است.
از پیشترها قرار گذاشته بودم با خودم که بهارانه ام "سرود گل"* باشد. نزدیکم به همه واژه هایش:
"با همین دیدگان اشک آلود/ از همین روزن گشوده به دود/ به پرستو به گل به سبزه درود
به شکوفه به صبحدم به نسیم/ به بهاری که می رسد از راه/ چند روز دگر به ساز و سرود
ما که دلهایمان زمستان است/ ما که خورشیدمان نمی خندد/ ما که باغ و بهارمان پژمرد
ما که پای امیدمان فرسود/ ما که در پیش چشممان رقصید/ این همه دود زیر چرخ کبود
سر راه شکوفه های بهار/ گریه سر می دهیم با دل شاد/ گریه شوق با تمام وجود"
چقدر می خواهم که همه شاد باشند و خوب و آرام امسال؛ می شود؟
*از فریدون مشیری