دلتنگ نوشتنم.
این روزها که وقتم آزادتر است از همیشه، این روزها که از زیادی حرف های نگفته گاهی حس می کنم که دارم خفه می شوم، این روزها که هجوم کلمه آن قدر واقعی است که گاهی باید دو دستی دهانت را بگیری تا بیرون نریزد، به خاطر کدام بی حوصلگی، کدام تنبلی بی دلیل یا کدام ترس از ردیف کردن کلمات است که نمی نویسم؟! 25 نوامبر گذشت و من هیچ یاد نکردم از همه سال هایی که مراسم "روز جهانی نفی خشونت علیه زنان" را در دانشگاه می گرفتیم و پُر بودیم از حس خوشایند مفید بودن؛ تو بگو توهمی بیش نبوده حتی! هیچ نگفتم از سخنان دبیر کل سازمان ملل که بر نقش مردان در محو خشونت علیه زنان در جهان تاکید کرد و مقایسه اش نکردم با سخنان بعضی از مدافعین حقوق زنان در ایران که مردها را بیشتر دشمن می بینند انگار و حضورشان را تهدیدی می دانند و نه فرصتی برای انسانی تر کردن جامعه ای که در آن هیچ چیز جای خودش نیست! کاش با همین چند خط کوتاه یخ نوشتنم بشکند و حرف هایم بیرون بریزد تا آزادتر نفس بکشم در زمستانی که این همه سرد است و تلخ و وبلاگ هایش هم کم رونق و کم مهمان. کاش بیشتر بنویسیم همه مان و بیشتر یاد بگیریم راه های گفت و گوی بی عُقده را و بیشتر بدانیم قدر این داد و ستدهای فکری و مجازی را در دنیایی که آدم ها این قدر دورند از هم... .
۴ نظر:
بنویس روزبه عزیز
که مشتاقانه انتظار خواندنشان را می کشم
بنویس بلکه همه راه گفت و گو را یاد بگیریم
بلکه فعالین اجتماعی را به خاطر جنس شان به انزوا نکشانیم
بلکه تمرین دموکراسی بکنیم
فدای تو
علی
ما همیشه دچار این بدفهمی ها بوده ایم/مبارزه برای عدالت رو بد می فهمیم/به جای مبارزه با نگاه و سلطه یکجانبه نگرایانه مردسالارنه با مردها می خواهیم بجنگیم/ما خنده داریم نه؟
پس می نویسید دیگر.حداقل برای خودتان تا "آزادتر نفس بکشید."
منتظریم.
پس می نویسید دیگر.حداقل برای خودتان تا "آزادتر نفس بکشید."
منتظریم.
ارسال یک نظر