۱۲ مهر ۱۳۸۶

*نوستول

کوچکتر که بودم، در سال های آخر راهنمايی و اول دبيرستان، آن موقع ها که اولين طلايه داران موسيقی پاپ در سيما بهادری و خاوری و سپهر بودند، زياد می نشستم پای ترانه هايی که قرار بود مشق های اوليه ای باشند برای کارهای زيباتر و پرقوام ترِ بعدی. شايد بيشتر از 10 کاست 60 دقيقه ای ضبط کردم از آن ترانه ها و اجراهايی که زندگی ها کردم با واژه واژه و نت به نت شان. اين روزها که در خانه ی شماليمان هستم و قفسه ها و شکاف های قديمی را به دنبال خاطره های نه چندان دورِ نوجوانی به هم می ريزم، گاهی کاغذی جلوی چشم هايم می آيد از همان دوران. شعری که خودم سروده ام يا ترانه ای که تند تند نوشته ام روی کاغذ که عقب نمانم از خواننده و بيتی را از دست ندهم. يادم است که يکی از آن کارها را خيلی دوست داشتم. سريع می دويدم پای تلويزيون و زير لب زمزمه اش می کردم و تا تمام نمی شد تکان نمی خوردم از جلوی رسانه ای که در آن سال ها با همان يکی دو کانالش هم جای زيادی داشت در زندگی های کم سر و صدايمان. نمی دانم می توان در اينترنت پيدايش کرد يا نه. برای هم نسلان ديگرم هم فکر کنم خاطره سازی کند. تا آن جا که يادم است همايون فال است نام خواننده اش و متاسفانه نام ترانه سرا را نمی دانم: ا

ا"يک آسمان پرنده ی عاشق
از گرد راه باز رسيدند
با بالهای روشنی از نور
وقت پگاه باز رسيدند
مثل پرنده های سبکبال
برخيز و با بهار بياميز
با نغمه های شاد دوباره
شوری بهار گونه برانگيز
در پهنه ی بهار تجلی
ای دل، پرنده باش، رها باش
عالم تمام آينه ی اوست
آنک يکی از آينه ها باش" ا
ا
به سبک نويسنده ی عامه پسند :*

۲ نظر:

ناشناس گفت...

وای این پستت منو برد سال اول راهنمایی. واقعا دلتنگ اون زمان شدم.
حس می کنم یک قرن از اون زمانها گذشته
موفق و شاد و سالم باشی رفیق

ناشناس گفت...

منم یاد کودکیم میافتم چقدر خوب میخوند
الان یه بچه دارم که بعضی وقتها که میخوام بخوابونمش اینو براش میخونم
آدم یاد برنامه ساعت خوش هم میافته....