نمیدانم از سرمای نصفه و نیمهی هوا و پیراهن آستین کوتاه من در آخرهای مِهر بود، یا خستگی نهچندان زیادِ عصر که از کمیِ خوابِ بعد از ظهر ناشی میشد، که رسیدن به خانه را دوست داشتم. راستش تاکنون خیلی به این مفهوم فکر نکرده بودم. مفهوم سقفی که مال تو باشد. شاید به این خاطر که هیچ وقت مشکلی نداشم برای پیداکردنِ مکانی دوستداشتنی برای زندگی. نمیدانم اما واقعاً حس خوبی بود که میشد کلید را بیاندازی و وارد خانهی خودت شوی؛ روی راحتیهای بزرگ وسط هال ولو شوی و با کنترل تلویزیون وَر بروی؛ شاید هم در اتاقی که رنگ آبیش آرام میکند دراز بکشی، چند صفحه شعر از کتاب روی پاتختی بخوانی، کمکم چشمها راببندی و برای چند دقیقه هم که شده استراحتی بیدغدغه را تجربه کنی.
دوستی که به تازگی خانه خریده از قیمتهای نجومی مِلک در تهران میگفت. جداً مردم چگونه زندگی میکنند وقتی برای یافتن این نیاز خیلی ابتدایی اینقدر مشکل دارند؟
دوستی که به تازگی خانه خریده از قیمتهای نجومی مِلک در تهران میگفت. جداً مردم چگونه زندگی میکنند وقتی برای یافتن این نیاز خیلی ابتدایی اینقدر مشکل دارند؟
۳ نظر:
سلام هموطن ایرانی. آدینه به خیر.
سایت یاهو که من و شما عضو آن هستیم و در آن ایمیل داریم، اخیراً نام کشورمان ایران را از لیست کشورهای خود در صفحهی ثبت نام حذف کرده. اگر حاضر نیستید این ننگ را بپذیرید که بعد از نام افغانستان و اندونزی و منطقهی عربنشین بیطرف بین عراق و عربستان، نام ایران شما در لیست نباشد، با لینک دادن به سایت http://helloyahoo.net از طریق کلیدواژهی Yahoo mail به عمل کردن بمب گوگلی علیه این سایت کمک کنید! متشکرم
سلام يه خاطره دارم
يك شب بازداشت
يك تجاوز
اونوقت میگم مرفه بیدرد میگی چرا؟؟؟؟
ارسال یک نظر