۱۸ آبان ۱۳۸۶

ریشه‌ها

ا"سر صف ایستاده ایم، در دبیرستان خواجه عبدالله انصاری. آخرین شماره مجله سروش نوجوان را در می آورم و به دوستم گلی سیف‌اللهی نشان می دهم: آگهی مسابقه پذیرش خبرنگار افتخاری. در مسابقه شرکت می کنیم، هر کدام مطلبی می نویسیم و اگرچه جزو بهترینها نیستیم؛ ناممان در میان 100 نفر اولین گروه خبرنگاران افتخاری مجله سروش نوجوان چاپ می شود. چون تهرانی هستیم، دعوت می شویم به جلسه ای برای آشنایی با اداره کنندگان سروش نوجوان. سه نام شورای سردبیری، قیصر امین پور، فریدون عموزاده خلیلی و بیوک ملکی، جلسه را اداره می کنند و نویسندگان مجله نیز همه هستند. در آن روز جمعه، در آن جلسه شلوغ، در آن گفت و شنودهای رودررو، در آن فضای عجیب برای آن سالها، سرنوشت من برای همیشه تغییر می کند."

چقدر زیباست این نوشته‌ی شادی صدر و چقدر حسش به سروش نوجوانِ قیصر امین‌پور شبیه حس من است به چلچراغِ آقای خلیلی. همان هیجان‌ها برای خبرنگار افتخاری شدن و همان شادی‌ها از دیدنِ آن‌همه نویسنده‌ی حسابی در اتاق‌های کوچکِ مجله...
ریشه‌های شادی را از دست ندهید. تصویرهای غمناک و زیبا را یک‌جا دارد سطرهای دلنشینش. ا

هیچ نظری موجود نیست: