۱۲ آذر ۱۳۸۶

سپید سپید سپید

شیفتگیم بی‌حد شده امشب. آن زخمه‌های تار را که می‌شنیدم، در روزهای عادی هم از خود بی‌خود می‌شدم؛ مخصوصاً آن‌جا که می‌گوید: ا
در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم"
از دیده رهِ کوی تو با اشک بشویم
با حالِ نزارم...*" ا
چه برسد به امشب که باد دانه‌های سپیدش را هم می‌رقصاند و هزار هزار روی شیشه‌ی جلوی رویم پرتاب می‌کند! یادم نمی‌آید در این سال‌ها هرگز این‌طور از باریدن برف ذوق‌زده شده باشم. ترکیب بی‌مانندی شده این هجوم باد و برف و موسیقی. بی‌مقدار خوبم... ا

ممنون از دوستی که بودنش بهانه‌ای شد که این‌همه لذت را تجربه کنم. ا


از ترانه‌ی صیاد- علیرضا افتخاری*