۸ آبان ۱۳۸۶

حیرت

"از رفتنت دهانِ همه باز...

انگار گفته بودند:

پرواز!

پر واز!"

قیصر امین‌پورِ خیلی عزیز هم دل به ماندن نداد در دنیای زشت و زیبایمان.

چند دقیقه پیش sms ای از دوستی که دلبستگیم را به قیصر می‌دانست رسید و ته دلم را خالی کرد.


به قول خودش:

"دیروز

ما زندگی را

به بازی گرفتیم

امروز، او

ما را...

فردا؟"

۲ نظر:

ناشناس گفت...

این آواز
از دهان و گلویی می آید


دهانی بازمانده!
هوای سوخته از پنجره ی جلویی تا انتهای خانه
دست می زند
بر تنِ مردگان


"رويابيني هاي مريم پاليزبان"
در
وبلاگ "هنر آزاد"
با سپاس

Unknown گفت...

چرااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟