مدتی است که مسالهی رابطههای دوستانه برایم مهم شده. اینکه چگونه شکل میگیرند و پررنگ میشوند، یا بهخاطر چه ضعیف شدن تدریجیشان را تجربه میکنیم و احتمالاً اذیت میشویم. نقش انتظار دوطرف از یکدیگر در این میان چیست و چقدر میتواند روی اصل رابطه تاثیر بگذارد. اینها که گفتم عموماً دربارهی رابطههایی بود که بر اساس تقسیمبندی این مقاله قوی خوانده میشوند. در وبلاگ "تنها چند واژه" اما دیدم که مقاله را معرفی کرده بود و چیزی دربارهی رابطههای ضعیف و ارزشمند بودنشان نوشته بود:
"حرف این مقاله اینه که رابطههای ضعیف قدرتی دارن که شاید حتی خیلی وقتا مهمتر از رابطههای قوی باشن. یه رابطه ضعیف معمولا می تونه به عنوان یک پل رفتار کنه و منو به یه گروه وسیع دیگهای وصل کنه که شاید در غیر این صورت بهشون دسترسی نداشتم. و از اونجایی که این متصل بودن در واقع مساوی انتقال اطلاعاته این رابطههای ضغیف خیلی در گسترش اطلاعات و ایدهها مفیدن."
جالب بود برایم ایدهی اینکه، شاید بر خلاف تصورمان، رابطههایی که عموماً ضعیف خوانده میشوند، چقدر میتوانند نقش داشته باشند در افزایش تجربههای اجتماعی و معاشرتهایی که در یک کلام زندگی را برای انسان دلپذیرتر میکنند. و اینکه میگفت: "جامعههایی که گروههای با رابطههای ضعیف زیادی توش هست معمولا تو شکل دادن فعالیتهای اجتماعی قویترن تا جامعههایی که تشکیل شدن از هستههای رابطههای قوی ولی جدا از هم." فکر میکنم جوامعی که قدیمیتر و سنتیترند، خیلی آن رابطههای قوی را جدی میگیرند و از این رابطههای ضعیف ولی ارزشمند غافل میشوند. همین است که گاهی در دایرهی بستهای میمانند و بعد از مدتی همهچیزشان کسلکننده و غیرجذاب میشوند برای آنها که درون دایره ماندهاند. درحالیکه همین المانها برای کسی که از بیرون وارد این مجموعه میشود، میتواند خیلی جذاب و هیجانانگیز باشد.
"حرف این مقاله اینه که رابطههای ضعیف قدرتی دارن که شاید حتی خیلی وقتا مهمتر از رابطههای قوی باشن. یه رابطه ضعیف معمولا می تونه به عنوان یک پل رفتار کنه و منو به یه گروه وسیع دیگهای وصل کنه که شاید در غیر این صورت بهشون دسترسی نداشتم. و از اونجایی که این متصل بودن در واقع مساوی انتقال اطلاعاته این رابطههای ضغیف خیلی در گسترش اطلاعات و ایدهها مفیدن."
جالب بود برایم ایدهی اینکه، شاید بر خلاف تصورمان، رابطههایی که عموماً ضعیف خوانده میشوند، چقدر میتوانند نقش داشته باشند در افزایش تجربههای اجتماعی و معاشرتهایی که در یک کلام زندگی را برای انسان دلپذیرتر میکنند. و اینکه میگفت: "جامعههایی که گروههای با رابطههای ضعیف زیادی توش هست معمولا تو شکل دادن فعالیتهای اجتماعی قویترن تا جامعههایی که تشکیل شدن از هستههای رابطههای قوی ولی جدا از هم." فکر میکنم جوامعی که قدیمیتر و سنتیترند، خیلی آن رابطههای قوی را جدی میگیرند و از این رابطههای ضعیف ولی ارزشمند غافل میشوند. همین است که گاهی در دایرهی بستهای میمانند و بعد از مدتی همهچیزشان کسلکننده و غیرجذاب میشوند برای آنها که درون دایره ماندهاند. درحالیکه همین المانها برای کسی که از بیرون وارد این مجموعه میشود، میتواند خیلی جذاب و هیجانانگیز باشد.
۱ نظر:
پست اسکارت و خوندم..خنده م گرفت بیشتر احساس کردم از بی خوابی کلافه بودی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
:)
راستی روزهای سکوت همچنان ادامه داره؟
منم به همین درد میتلا شده م
چرا دیگه نمی تونم بنویسم. پست کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
می بینی؟ منم خفه خون گرفتم
ارسال یک نظر