۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۷

شاعر تلخِ راستگوی ما

احمدرضا احمدی زیاد صادق بود و کمی بدخلق. بدخلق را که می­گویم، در مقایسه با "وقت خوب مصائب" ناصر صفاریان است که پر بود از بذله­گویی­ها و شیطنت­های شاعر خوش­لحن روبه­روی دوربین. این­جا اما احمدرضا احمدی جدی بود و کمتر سگرمه­هایش باز می­شد. صادق را هم که می­گویم، از فروتنی نکردن­هایش است و اذعانش به متفاوت بودنش و قلم زیبایش. دوست داشتم این رفتار را. خیلی بهتر از آن مناعت طبع دیگرانی است که مدام بر سر کارهای خود می­زنند و خود را کوچک و دیگران را بزرگ می­شمارند. به نظر می­رسید خودش بود احمدرضا احمدی. آن بی­حوصلگی نه­چندان عادیش را که کنار بگذاریم، به نظر می­رسید خودش بود و خودش را گفت. باید ممنون دست­اندرکاران "دوقدم مانده به صبح" باشیم برای دیدن بی­واسطه شاعری که غیبتش ممکن بود همیشگی شود در قاب تلویزیون.
ا
راستی دوست داشتم بگویم که عاشق آن آهنگ آرام انتهای برنامه­ام و صدای گرم و محکم گوینده آشنایی که بعد از "پایان" می­گوید: "اما، صبح دیگری در راه است..."