احمدرضا احمدی زیاد صادق بود و کمی بدخلق. بدخلق را که میگویم، در مقایسه با "وقت خوب مصائب" ناصر صفاریان است که پر بود از بذلهگوییها و شیطنتهای شاعر خوشلحن روبهروی دوربین. اینجا اما احمدرضا احمدی جدی بود و کمتر سگرمههایش باز میشد. صادق را هم که میگویم، از فروتنی نکردنهایش است و اذعانش به متفاوت بودنش و قلم زیبایش. دوست داشتم این رفتار را. خیلی بهتر از آن مناعت طبع دیگرانی است که مدام بر سر کارهای خود میزنند و خود را کوچک و دیگران را بزرگ میشمارند. به نظر میرسید خودش بود احمدرضا احمدی. آن بیحوصلگی نهچندان عادیش را که کنار بگذاریم، به نظر میرسید خودش بود و خودش را گفت. باید ممنون دستاندرکاران "دوقدم مانده به صبح" باشیم برای دیدن بیواسطه شاعری که غیبتش ممکن بود همیشگی شود در قاب تلویزیون.
ا
راستی دوست داشتم بگویم که عاشق آن آهنگ آرام انتهای برنامهام و صدای گرم و محکم گوینده آشنایی که بعد از "پایان" میگوید: "اما، صبح دیگری در راه است..."
۱ نظر:
tavalodet mobarak pesar jan
ارسال یک نظر