چقدر غم دارد این موسیقی ایرانی. چقدر غمش شبیه کسی است که نشسته در گوشهای و آرام آرام شوریهای درونش را مزمزه میکند. انگار کن آن وقتها که زخمهها محکمتر روی سیمها میخورند، لحظهای امید آمده و خانه کرده و دوباره فرود که میآییم و نرم میشویم، قبول کردهایم آن جریان ممتد غم را در گوشههای دل. انگار کن که خودِ زندگی نهچندان شاد دورونی شدهمان است که نغمههای غمانگیزش مدام دلبری میکند و میقبولاندت که جاری است و همیشگی. غمهایی که کنار آمدهایم با بودنشان و درونشان زندگی میکنیم. آنقدر که گاهی دلمان برای نبودنشان هم تنگ میشود. برای خالی شدنهای دل و رفتن در خلسههای ناخواسته زندگی. کنار میآییم با این روال آشنا. کنار میآییم و با همینها لحظههامان را رنگ میزنیم. زرد، سبز، آبی...
۳۱ تیر ۱۳۸۷
رَنگ غم
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر