خیابانها تاریک که باشد، خلوتتر هم میشود انگار و رانندگی در آنها لذتبخشتر است. به لطف بیبرقیهای شبانه میتوان آهسته در کوچهها و خیابانهای تاریک راند و از ترانههای آرام فضای کوچک ماشین لذت برد.
آنجا که محمد نوری عاشقانههایش را با صدایی محکم و گرم زمزمه میکند:
"مشکل چه بشنوی عزیزم
شعر من و ترانهی من
گم میشود در این هیاهو
آواز عاشقانهی من
گفتم که تا ترانههایم
از باغ و گل سخن بگوید
اما به باغ ما دریغا
جز گل کاغذی نروید..."
دوره میکنی همه لحظههای مهربانِ گذشته را و حسرت ثانیهها در دلت تلنبار میشود. بعد، آرام آرام حسرتها را فرو میدهی، نفس میکشی و با همهی بودنهای دونفرهی دنیا لبخند میزنی. جنس لبخندها از چیست، چه فرقی میکند؟ چه فرقی میکند که در آن انتهاییترین لایههای لبخند، چه حسی نشسته است... مهم نشاندن همان پنج حرفی کمیاب است روی صورت و فرو دادن نفسی که در میانهی تابستان، با گرما بیگانه است.
آنجا که محمد نوری عاشقانههایش را با صدایی محکم و گرم زمزمه میکند:
"مشکل چه بشنوی عزیزم
شعر من و ترانهی من
گم میشود در این هیاهو
آواز عاشقانهی من
گفتم که تا ترانههایم
از باغ و گل سخن بگوید
اما به باغ ما دریغا
جز گل کاغذی نروید..."
دوره میکنی همه لحظههای مهربانِ گذشته را و حسرت ثانیهها در دلت تلنبار میشود. بعد، آرام آرام حسرتها را فرو میدهی، نفس میکشی و با همهی بودنهای دونفرهی دنیا لبخند میزنی. جنس لبخندها از چیست، چه فرقی میکند؟ چه فرقی میکند که در آن انتهاییترین لایههای لبخند، چه حسی نشسته است... مهم نشاندن همان پنج حرفی کمیاب است روی صورت و فرو دادن نفسی که در میانهی تابستان، با گرما بیگانه است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر