۲۰ بهمن ۱۳۸۵

خسته

خسته ام...خیلی!

امروز در جلسه ای بودم که اصلا انتظار نداشتم آن گونه پیش برود که دیدم!

کلا ساختار های ذهنیم به هم ریخته درباره فعالان جنبش زنان و افکارشان. باید هرچه زودتر فکر هایم را متمرکز کنم و مطلبی بنویسم درباره لزوم حضور مردان در جنبش زنان و منفعت های دو طرفه ای که هم مردان و هم زنان از این مساله می برند. تا امروز فکر می کردم که قرار است با نگاهی انسان مدارانه همه با هم و در کنار هم کار کنیم. اگر هم استثنائی هست، مربوط به بی تجربه هاست و تلقی هایشان نسبت به زنانه بودن جنبش و نباید این طرز فکر را لااقل به همه فعالان و به خصوص با تجربه ها تعمیم داد. امروز در این مساله شک کردم و همین کمی دلسردم می کند برای ادامه راهی که در چهار سال اخیر با آن زندگی کرده ام. می دانم که نمی توانم به این راحتی ها جدا شوم از دوستان همکارم و میدان را خالی کنم ولی امیدم کم شده و این اصلا برایم خوشایند نیست.


دیروز چند تایی فیلم کوتاه دیدم در سینما سپیده که بعضی هاشان واقعا زیبا بود به نظرم.
بهترینش "پیش از سپیده دم" بود که در بخش خارج از مسابقه شرکت کرده و انگار در جشنواره کن هم جایزه برده بود. فکر کنم کل فیلم بدون کات دادن گرفته شد. چیزی حدود 10 دقیقه که کار سختی است. فیلم درباره مسافرانی بود که به طور غیر قانونی راهی نقطه ای نامعلوم اند که به دام پلیس می افتند. توالی سکوت، هیاهو و سکوت دوباره اش را بسیار دوست داشتم.

"بلیت لطفا" هم خیلی خوش ساخت بود و اصلا خسته ات نمی کرد. متاسفانه نمی دانم محصول چه کشوری بودند این دو فیلم.

از فیلم های کوتاه ایرانی هم دو کار پخش شد. اولی "آن بالا کنار جاده" اثر مرجان اشرفی زاده. فیلم برداری و موسیقی آن عالی بود و صحنه های زیبایی از طبیعت شمال را ماهرانه به خدمت فیلم گرفته بود. اما با داستانش که درباره نجات دادن کودکی از یک تصادف مرگبار (احتمالا توسط مادرش) بود نتوانستم خیلی ارتباط بگیرم.

کار بعد اما انیمیشن "وزن بودن" اثر حمید بهرامی بود که پیش تر پرستو هم درباره اش نوشته. از کلیشه القای حس مقاومت با دیدن سخت کوشی مورچه در حمل بارهای سنگین که بگذریم، کار زیبایی بود که هم خوب ساخته شده بود و هم حس خوبی به بیننده می داد. به نظر می رسد از لحاظ گرافیکی هم کار قابل قبولی باشد.

کلا یکی از حسن های جشنواره این است که کارهای کوتاه یا مستند را که در طول سال کمتر به آن ها دست رسی داری می توانی ببینی و لذت ببری از نوع دیگری از سینما که کمتر تجربه اش می کنی.

۱۵ نظر:

ناشناس گفت...

نگران شدم.
فقط امیدوارم جنبش زنان یه نیروی فعالشو از دست نده.
پیروز و سلامت و شاد باشی

Roozbeh گفت...

نگران نباش دوست من
اگر مثل آن ها فکر می کردم که جنبش زنان مساله مردان نیست، مدت ها پیش کم می آوردم و انگیزه هایم را از دست می دادم. تفاوت همین جاست. از نظر من نفع مردان از این جنبش کمی از زنان ندارد. پس همچنان با همیم.

ناشناس گفت...

منظورم این بود که این حرفا شر و وره. با همون روشی که دوستمون اثبات می کنه زن هااز مردها برترن تا حالا هزار دفعه ثابت شده که مردهااز زن ها برترن.

اورمزدان گفت...

در جنبش زنان می مانیییییییمممممم

Roozbeh گفت...

:) کار دیگری می شود کرد مگر؟
انگار بگویند در زندگی نفس می کشیییییمممم!

ناشناس گفت...

چه انتظار داشتی از کسانی که خود زنان فمینیست غیر همفکر با خودشونو قبول ندارند و تخریب می کنند؟

نسرین گفت...

از این " به نظرم " ها در آخر جمله هیچ خوشم نمیاد. لحنت داره میشه عین پرستو.
" نمی دانم محصول چه کشوری بودند این دو فیلم." چرا باید مفعول اخر جمله بیاد؟

نسرین گفت...

چه بامزه! کامنت خودم رو تونستم پاک کنم! آخه خودم که خوندم نفهمیدم چی به چیه . حالا درستشو می نویسم:


نوشته ای:"
نباید این طرز فکر را لااقل به همه فعالان و به خصوص با تجربه ها تعمیم داد. امروز در این مساله شک کردم"


متاسفم که بریدی و دوختی. مطمئنی "همه فعالان زنان"؟ مطمئنی "باتجربه هاشون"؟

Roozbeh گفت...

ما ز یاران چشم یاری داشتیم نسرین ;)
من کی از اطمینان حرف زدم دوست من؟ صرفا سربسته از چیزهایی گفتم که آزارم می داد و گفتم که شک کردم به وجود نوعی طرز فکر ضد مرد در بین اعضای با تجربه جنبش زنان. از شک تا اطمینان مسیر زیادی است رفیق! من هم مثل تو خوشحال می شوم که شکم بر طرف شود و بفهمم که اشتباه کرده ام... نه حرف از بریدنی است و نه دوختنی. من را که می شناسی. به این راحتی ها قیچی به دست نمی گیرم و سعی می کنم اظهار نظر هم نکنم حتی درباره چیزی که مطمئن نیستم از آن.

Roozbeh گفت...

درباره ادبیات بکار رفته در پستم:
نمی دانم. سعی نکرده ام از کسی تقلید کنم و این لحن را دوست داشته ام وخیلی وقت ها به کارش برده ام. کلا هم وقتی درباره چیزی تخصص کافی ندارم معمولا از عبارت "به نظرم" استفاده می کنم تا از نگاه مطلق به آن موضوع بپرهیزم. استفاده از مفعول در آخر جمله هم فکر نمی کنم اشتباه باشد و بالعکس وقتی می خواهی روی مفعولت تاکید کنی گاهی بد نیست که جمله ات را به این شکل در هم ریخته بنویسی. کلا این ها نظرات خودم است دیگر. دقت نکرده بودم که مشابه لحن کس دیگری است! :) البته لحن پرستو را هم دوست دارم و باز هم البته لحن خودم را! ;)

ناشناس گفت...

سلام ... آخی ! روزبه نمی دونی وقتی این نوشته ت رو خوندم ، چه قدر به نظرم دل سوختنی می اومدی ! آخیی !! .... حرفی در رابطه با اینایی که نوشتی ندارم . خودت می دونی ... خودت می دونی که من هم چه قدر عصبانی ام از این بابت ! یادمه می گفتی این طرفی ها خیلی با آن طرفی ها فرق دارند و باهاشون مشکل دارند ... یادمه می گفتی ....... .... همه شون نه ! من جمع نمی بندم ... ولی خیلی هاشون ... خیلی هاشون به طرظ اعصاب خورد کنی ، توی یه سری اصول وحشتناک با هم نزدیکی دارند ... توی یه سری " اصول " ... ای کاش این مسئله جزو اصول نبود ؛ اون وقت راح تر می شد چشم پوشی کرد ! ....... راستی ! این حمید بهرامی که گفتی ... یه زمانی خیلی چیزها ازش یاد گرفتم ... به نظرم یکی از بهترین طراح هاایرانه . یه مدت کوتاه هم پیشش اصول انیمیشن رو یاد گرفتم ... خدای خنده س !! یادش به خیر اون سال های جوانی و خانه ی کاریکاتور !! :D

ناشناس گفت...

ببین ! من مطمئنا می دونم که " طرز " درسته ! نه " طرظ " !!!!!! خب چی کار کنم ! غلط نوشتم دیگه ! همینی که هست ! به بقیه ی غلط های نگارشی و تایپی هم اشاره نمی کنم ! وقت ندارم ! خودت پیداشون کن ! :P

Roozbeh گفت...

هنوز خیلی تفاوت ها وجود دارد و من از هیچ کس نا امید نیستم. گاهی شک کردن خوب است برای استوار شدن عقیده ها به نظرم. راه درازی در پیش داریم و البته بعضی جلو تر و بعضی عقب ترند. مهم این است که همه هم مسیریم دوست من

ناشناس گفت...

بی هیچ انگیزه ای برای فیلم دیدن ...

papillon گفت...

سلام، درباره پاراگراف اول:

من فكر مي كنم اين كه نگاه فمينيستي يك نفر مثلا (و فقط مثلا) از سوي مردستيزش بلند بشود رابطه ي مستقيمي با ميزان فعاليت و تجربه ي او ندارد. جواني و بي تجربگي در هدايت و برنامه ريزي هم باز جدا از زن و مرد بودن و نوع فعاليت قابل بررسي است.

من هم دلم مي خواهد براي خواسته هايي --تغيير ويرانه هايي كه در ايران از نسلي به نسل بعد مي رسد، از نسل قبل من به من، در مسايل زنان، مسايل مردان، كودكان، خانواده، اشتغال، اجتماع و ..،-- كار بكنم. آن برخوردي كه مي گوييد ناراحت كننده است. اما بايد مديريت شود. و يا پايه ي آن بر اساس درك و كشف متقابل باشد كه هميشه و در هر شرايط ممكن نيست. (اما قابل ساختن است) پس كمي استراحت كنيد و سعي كنيد --با وجودي كه انرژي اتان را بيهوده مي گيرد-- مشكل يك نفر ها را رفع كنيد (كه قابل رفع است و نتيجه اش معجزه) و يا از برخورد دوباره با آن طفره رويد. مگر آن كه تمام گروه را به بيراهه ببرد؟
فكرم را پنهان نمي كنم كه نظر و ديد نسرين در آن مسئله كمك بزرگي است