راه که میروم در روشنایی روزهای سپید،
دوست دارم تمامِ حسهایم بهکار بیافتد برای لمس بیواسطهی زندگی
با نگاهم همهی افقهای دور و نزدیک را میبویم
و جریانِ ممتدِ موسیقی را کم میکنم تا هم نوای پرشتاب ماشینها را داشتهباشم،
هم به پرسشهای گاه و بیگاهِ عابران پاسخ دهم،
و هم صدای آرامی خاطرههایم را به بازی بگیرد:
"اگه باشی با نگاهت
میشه از حادثه رَد شُد
میشه تو آتیشِ عشقت
گُر گرفتنو بَلَد شد
اگه دوری اگه نیستی
نفسِ فریادِ من باش
تا ابد تا تهِ دنیا،
تا همیشه یادِ من باش..."
۱ نظر:
ye alame neveshtam parid hoseleye dobarasho nadaram darkol ahange akharesh kheyli tupe
ارسال یک نظر