اتفاقهایی هست که باید بماند. در مرور روند روزمرهی زندگی، خاطرههایی هست، یادهایی، حرفهایی که باید جایی ثبت شود تا گَردِ فراموشی روی بودنشان و تجربهی تلخشان را نپوشاند. تجربههایی که در نابسامانی روزگارِ این سرزمین، خودشان را به بسیاری از لحظههای بودنمان تحمیل میکنند و طعم تلخ حذف دارند و ستم و سیاهی. دوست دارم این صفحههای مجازی را مثل سندی نگه دارم تا بعدترها با مرورشان، دلیلی داشته باشم برای نمایاندن ناحقی، ناکارآمدی، ناجوانمردی، نادرستی، ناراستی و صدها نا... دیگری که میتوان به بسیاری از تصمیمگیران امروزِ اموراتِ این دیار نسبت داد. میخواهم این حرفها را جایی داشته باشم تا آن مشکل همیشگی ضعف حافظهی تاریخی چند صباح بعد گریبانم را نگیرد و حقیقت را در نظرم وارونه جلوه ندهد!
اولین پُست از چنین مطالبی که میخواهم سلسله باشد و متناوب را نمیخواهم به گذشته اختصاص دهم. از حضور پشت میلههای دانشجوهایی که فکرشان از نوعی دیگر است، تا لغو و خاموشی صدای نشریههایی مثل زنان و بستن راه انتخاب بر بسیاری از افراد سابقاً معتمدِ همین نظام، متاسفانه نمونه بسیار است. بگذارید اما به هرچه گذشته چشم ببندیم و از صفر شروع کنیم. افسوس بسیارم از آنجاست که میدانم روند تکراری فاجعه با اصرار، آیندهمان را نشانه رفته و خیلی زود، شمارِ تلخیها را چند رقمی میکند... کاش اشتباه کنم!
بخشهایی از نامهی اصغر فرهادی، نویسنده و کارگردان سینما خطاب به دستاندركاران جشنوارهی بیست و ششم فيلم فجر:
"آقايانِ تازه از راه رسيده، سرتان را از زير برف بيرون بكشيد، اطرافتان را نگاه كنيد تا ببينيم باز روي اين برايتان باقي ميماند كه در مصاحبهها و گپ و گفتهايتان اعلام كنيد، ما در كشوري آزاد زندگي ميكنيم؟ از چه در هراسيد؟ مگر روز و شب از تريبونهايتان دم از فهم و شعور مردم و ملت نميزنيد؟ اگر صادقيد، اجازه دهيد اندكي هم همين مردم فهيم و باشعور تصميم بگيرند چه ببينند، چه بشنوند. چه كسي اين قدرت را به شما تفويض كرده كه شعورمندتر و فهيمتر از مردميد؟ لااقل در عرصه فرهنگ عملكردتان نشان داده كه نيستيد. خود را طبيب فرهنگي ميدانيد كه وظيفهتان سنجش عيار سلامت غذايي است كه اهل فرهنگ به خورد مردم ميدهند. مدرك طبابتتان را كي و از كجا گرفتهايد؟ چه كسي اين فرض را براي شما به يقين رسانده كه هر اثر فرهنگي و هنرياي يك غذاست كه بايد قبل از اينكه مردم بخورند، شما سلامت آن را مهر بزنيد؟ چرا ميانديشيد مردم تنها مصرفكنندهاند، مصرفكنندهی صِرف و شما بايد غذايي را كه ميپسنديد دهانشان بگذاريد؟ چرا ميانديشيد هنگامي كه به تماشاي اثري ميروند، مغز خود را بيرون جا ميگذارند؟ اين مردمي كه براي تماشاي اين آثار ميروند، جمعي غير از آن مردم فهيم و باشعور و شريفند كه در سخنرانيها از آنها دم ميزنيد؟ اجازه دهيد سرسوزني هم مردم تشخيص دهند به زعم شما غذايي كه ميخورند، سلامت است يا فاسد. هرچند سخيفانهترين مشكل تعريف از هر اثر فرهنگي، همترازياش با غذاست... كجاي قانون اين مملكت آوردهاند كه ذائقه همه جمعيت كشور بايد ذائقه شما باشد؟ اگر قانون نوشتهاي وجود دارد كه ما نميدانيم، ذائقهتان را تشريح كنيد...
آقايان؛ با اين اقتدار و شكوه، كجايتان به لرزه ميافتد كه اينچنين هراسناكيد؟ آن هم با چند فيلم كه باب ذائقهتان نيست. فيلمهايي كه با رعايت تمام ضوابط و قواعد، مجوز ساخت دريافت كردهاند. لااقل به امضاي همكارانتان پاي برگهاي پروانه ساخت احترام بگذاريد. مگر اداره نظارت و ارزشيابي متولي امر نظارت نيست؟ اين نظارت جديد از كجا ميآيد؟..."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر