داشتم فراموش میکردم آسمان آبی را و آفتاب را که میآید و گرمایش را، تو حتی بگو کمجان و کمرمق، زیر پوست میدواند و با خنکی هوا مخلوط میشود و شادابت میکند. سرخوشانه راه رفتن را و زمزمه کردن آهنگهای دلخواه را و سرشار شدن از لبخند را داشتم فراموش میکردم.
آفتاب عالیست.
بد نمیگذرد.
به قول همایونخانِ شجریان:
"نه در انتظارِ یاری
نه ز یار، انتظاری..."
هوای حوصلهام با هوای بیرون رابطهی مستقیم دارد انگار!
۱ نظر:
هوای حوصله م عین همین روزهاست
فقط اگر طوفان شود
.......................
با دشمنان قسم خورده چه باید کرد؟
جنگید؟
تسلیم شد؟
سکوت کرد؟
گذشت؟
کاش می دانستم
..
که حتی شعرم نمی اید
لعنتی ها
ارسال یک نظر