۱۷ دی ۱۳۸۶

تیک...تاک

همه‌چیز اسلوموشن شده انگار! از حرکت عابرهایی که با وسواس قدم برمی‌دارند تا لیز خوردنشان در بهترین حالت دستمایه‌ی خنده‌ی دیگران نشود، تا ماشین‌هایی که نه تلاش می‌کنند برای سبقت گرفتن و نه درجه‌ی کیلومترشمارشان از 50 بالاتر می‌رود! شهر خلوت است و سپید و آرام. اگر صدای پخش ماشین مثل همیشه نبود، باورم می‌شد که همه‌چیز دارد با دور کُند پیش می‌رود. در میان آن‌همه سرسام و سبقت، گاهی دیدن ریتم کُند زندگی هم لذت‌بخش است.

پی‌نوشت:
مادرم از شهر شمالیمان تلفن کرده بود و می‌گفت که 24 ساعت از بارش مداوم برف نگذشته، هیچ نوع نانی، اعم از معمولی و فانتزی و تُست و سوخاری، در نانوایی‌ها و مغازه‌ها پیدا نمی‌شود! مردم هجوم آورده‌اند و از ترس قحطی واقعاً دچارش شده‌اند! فرهنگ شهروندی واقعاً بیداد می‌کند! ا

هیچ نظری موجود نیست: