۹ فروردین ۱۳۸۶

مغلطه

نمی دانم چرا در روزهای تعطيلی طولانی و گاه کش دار آغاز سال که جمع زمان های بی کاری بر ثانيه هايی که کاری مفيد داری برای انجام می چربد، چندان دستم به نوشتن نمی رود. در روزهايی که اوضاع مملکت مان بدتر و بدتر می شود و عين خيالمان هم نيست، گرد بی عملی و بی انگيزگی عجيبی پاشيده شده در فضای مجازی و حقيقی دور و بر. سردمداران کشور هم که باورشان شده ترمزی در کار نيست برای قطار پر شتاب سياست (يا بی سياستی!)، نه تنها قدمی بر نمی دارند برای آرام کردن وضع موجود، که يکی پس از ديگری به جبهه های درگيری می افزايند! عجيب است که در چنين اوضاعی باز هم دست و دلم به نوشتن نمی رود و اين همه سوژه را حرام می کنم از پی هم... شايد هم به خاطر علم به ناتوانی در تغيير شرايط است که سکوت را بر گزيده ايم در اين روزهای پر خطر. ا
راستی کمی هم خودسازی و کتاب خواندن و بالا بردن سطح آگاهی بد نيست در اين بی کاری های عيدانه... ا
می گويند به رفع دل واپسی کمک می کند! ا

۲ نظر:

papillon گفت...

*با تن صدايي كه صادقانه و نه خيلي جدي براي شنيدن پاسخ مي پرسه*
اگر عين خيالمون بود چي كار بايد مي كرديم؟

Roozbeh گفت...

کاش می دونستم!