۲۹ فروردین ۱۳۸۶

گیر

ماشین سبز و سفید کمی جلوتر از او توقف می کند، در راننده نیمه باز می شود:

- آقا شما اینجا چکار می کنی؟
- قدم میزنم [با تعجب می گوید]
- خونت کجاست؟
- همین حوالی، واسه چی می پرسی؟
- کجا؟
- خیابون 29. برای چی میخوای بدونی اینا رو؟
- کجای 29؟
- شما چرا باید بدونی این چیزا رو؟
- چیکار داری؟ بهت مشکوک شدم.
- مشکوک به چی؟
- سرقت
- سرقت؟! [دارد شاخ در می آورد!] خیابان 29 پلاک 59

دو مامور کمی به هم نگاه می کنند، در بسته میشود، می روند...


اصلا تخیلی نبود این مکالمه. همین امروز وقتی سعی داشتم از هوای بهاری و خنک عصر لذت ببرم برایم پیش آمد! هنوز هم مانده ام که آن دو نفر سبز پوش نیروی انتظامی به چه چیز می خواستند گیر بدهند که آن گونه سوال پیچم کردند! و نمیدانم آیا اصلا باید آدرسم را به آن ها می گفتم یا نه. نا آگاهی از ساده ترین حقوق شهروندی بلایی است که بیشترمان به آن گرفتاریم انگار! ا

۷ نظر:

Unknown گفت...

داداشي من يه چيزي ميدونم كه به تو بعضي وقتا گير ميدم
مشكوكي ديگه !! با كي بودي ؟؟؟!!!
خودت بگي ميتونم برات تخفيف بگيرم اصلا هوا خوري چه معني داره اونم ديروز روز ارتش ؟؟ از جايي كه پول نگرفتي ها؟؟
به فكر براندازي نرم نبودي كه آروم آروم راه ميرفتي؟؟؟

Roozbeh گفت...

:D
تو که می خوای تخفیف بگیری...دیگه چه فرقی می کنه خودم بگم یا نه؟! ;)

ناشناس گفت...

تو كارو زندگي نداري همش پاي اينترنتي ؟؟

ناشناس گفت...

تظاهر میکنم..
شاید کمرنگ تر شود دلشوره هایم
دلشوره هایم را مرتب میکنم که تمیزتر ها با کثیفتر ها قاطی نشود..
دلم صندوق اماناتی می خواهد که برای مدتی دلشوره هایم را درونش به امنت بسپارم
گاهی سنگینی اش خسته ام میکند ..نمی توانم حملش کنم..
مانند بچه ای که دیگر نمی توانی بغلش کنی و به هر طرف ببری..

ناشناس گفت...

خوب قیافت خلاف می زنه. اونا چی کار کنن!

ناشناس گفت...

Sad dafe goftam oon sibilaro bezar, ;)
Khob natijash hamine dige

ناشناس گفت...

می گفتی رفیق منی
!!!!